غضنفر تاکسی سمند می خره
سه تا مسافر سوار می کنه
اولی به مقصد می رسه میگه نگه دار
به غضنفر میگن تو نمی خوای آدم شی ؟!
میگه من از این قرتی بازیها خوشم نمیاد !
غضنفر از تاکسی پیاده می شه
درو محکم می بنده
میگه نفهم خودتی
راننده میگه من که چیزی نگفتم
غضنفر میگه بعدا” که میگی !!!
غضنفر می پرسه سمند داری ؟
میگه نه. میگه پس بشین
دومی به مقصد می رسه میگه نگه دار
می پرسه سمند داری ؟
میگه نه. می گه پس بشین
سومی میگه من سمند دارم ، نگه دار
غضنفر میگه پس بگو ترمزش کدومه ؟؟؟!!!
از غضنفر می پرسن شما چرا معلم شدی ؟
میگه من به سه دلیل این شغل رو انتخاب کردم :
تیر مرداد شهریور !
غضنفر عینک دودی می زنه میره بیرون
پسرشو می بینه محکم می زنه زیر گوشش
میگه این موقع شب بیرون چیکار می کردی ؟
بچش میگه بابا شب نیست عینکتو بردار
غضنفر عینکشو بر می داره
دوباره می زنه زیر گوش پسرش !
پسرش میگه چرا می زنی ؟
میگه از دیشب تا حالا اینجا چیکار می کردی ؟
غضنفر شبها زود می خوابیده
قل مراد ازش می پرسه : چرا زود می خوابی ؟
غضنفر میگه : دیدم من که نمی تونم صبحها زود بیدارشم
گفتم لااقل شبها زود بخوابم !
یه روز به غضنفر میگن شما در روز چقدر نون می خورین ؟
میگه : صبح دوتا لواش
ظهر یه تافتون
بعد از ظهر چهارتا سنگک
شب هم سهتا باگت !
به غضنفر میگن پس نون بربری چی ؟
میگه پس فکر کردی اینا رو لای چی میذاریم می خوریم ؟